الحمدالله الذی هدینا بالرقیه بنت الحسین ع

سند شماره یک

امام حسین (علیه السلام ) : يا اختاه تعزّى بعزاء اللَّه، فإنّ سكّان السّموات يموتون

 و اهل الارض لا يبقون و جميع البرية يهلكون، يا اختاه يا امّ كلثوم! و انت يا زينب

و انت يا رقية و أنت يا فاطمه و أنت يا رباب!

انظرن اذا أنا قتلت فلا تشققن علىّ جيبا و لا تخمشن عليّ وجها و لا تقلن علىّ هجرا

 خواهرم ! خود را به آرامش خدا تسلّى ده ، چه ساكنان آسمانها مى ميرند و

 زمينيان به جاى نمانند ، و ما سوى اللَّه به مرگ گرفتار آيند .

خواهرم امّ كلثوم،  و تو اى زينب ، و تو اى رقيه و تو اى فاطمه ، و تو اى

 رباب بنگريد بعد از شهادتم مبادا گريبانى را چاك زده يا چهره اى را

 خراشيده ، يا سخنانى ناروا بر زبان رانيد
 لهوف سید بن طاووس صفحه 123


الحمدالله الذی هدینا بالرقیه بنت الحسین ع

با خودم گفتم رقيه كيست كيست؟
گفته اند اين نام در تاريخ نيست

حرف در تاريخ از ويرانه است

داستان دخترك افسانه است


پيش خود نجوا كنان در جستجو

گفتمش بي بي حقيقت را بگو


در همين اثناء دو پلكم خسته شد

خواب رفتم چشم هايم بسته شد


يك خرابه بود و يك دنيا محن

عده اي دل خسته، چندين طفل و زن


هر چه مي ديدم همه افغان و آه

خيره شد چشمم به طفلي رخ سياه


با خودش قلبي پر از احساس داشت

صد نشان از عطر و بوي ياس داشت


دور او حور و ملك در شور بود

گوئيا نسلش ز نسل نور بود


گر چه باشد دخترك كم سن و سال

بُرده مريم، آسيه زير سئوال


چه جلالي! شوكتي! آزاده است

شك ندارم من يقين شهزاده است


دختر سلطان اگر چه خاكي است

نيست از اهل زمين افلاكي است


پيش آمد دست بر ديوار داشت

در كف پايش گمانم خار داشت


خسته بود و خسته بود و زار بود

گوييا كه دخترك بيمار بود


صورتش لبريز از بيداد بود

حرف مي زد حرف، ليكن داد بود


اشك افشاندم رهش جارو زدم

پيش پايش با ادب زانو زدم


گفتمش بانوي من تو كيستي؟

گوييا از اهل دنيا نيستي


با لب پر خون مرا شرمنده كرد

دختر سلطان به رويم خنده كرد


با صدايي نارسا آهسته گفت:

من رقيه، اشك در چشمش شكفت


گفت: من هستم عزيز عالمين

دختر سلطانم و بنت الحسين


خون من از خون پاك مصطفي

جد من حيدر بود شير خدا


يادگار حضرت زهرا منم

دلخوشيّ زينب كبري منم


گر چه دستم با طنابي بسته است

روح و جانم ناتوان و خسته است


مِهر خود در هر دلي جا مي كنم

با همين دستم گره وا مي كنم


تا قيامت شيعه مديون من است

دين حق، آباد از خون من است


روز محشر دست مي گيرم طبق

قدر من باشد چنان در پيش حق


مي زنم فرياد ربّ جرم بخش

هر كه را گويم فقط آن را ببخش


اين يكي بهرم علم افراشته است

آن يكي هم حرمتم را داشته است


مهربانا او شود اهل بهشت

روي پرچم يا رقيه مي نوشت


مي شود از جام كوثر مست مست

تا سه ساله ديده گريه كرده است


او به يادم موي خود را مي كشيد

پا برهنه در عزايم مي دويد


آن يكي را نه خدايا برزخي است

قلب من آزار داده دوزخي است


گونه اي ديگر به پايم خار كرد

بارالها او مرا انكار كرد


در قيامت من قيامت مي كنم

دوستانم را شفاعت مي كنم


غم مخور اين حرف با نا كَس مگو

كرده ام او را حواله بر عمو


الحمدالله الذی هدینا بالرقیه بنت الحسین ع

ان شاالله به زودی بسیاری از منابع شیعه که در آن به صراحت به بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها اشاره شده رو به اطلاع دوستان میرسانیم.

نظر مراجع تقلید در مور
د حضرت رقیه سلام الله علیها

حضرت آیت الله سید صادق حسینی شیرازی :

وجود حضرت رقیه علیها السلام ثابت است و همین كافى است كه در كنار کاخ معاویه و یزید الآن بارگاه قدسى آن سر به فلک کشیده و کاخ ظلم معاویه و یزید ویرانه گشته است و قصّه آب گرفتگى قبر مبارک آن حضرت که در کتاب «الذریعة الى تصانیف الشیعة: ج22 ص390» و در زمان کلیددارى جدّ سادات آل مرتضى سید ابراهیم که فعلاً کلیددار حرم حضرت زینب هستند اتفاق افتاد که براى ترمیم قبر مبارک قبر را باز کرده و آن دختر خردسال را سالم و حتى کبودى‌هاى روى بدن او که در اثر کعب نیزه و تازیانه بود تازه دیدند، و آن سید بزرگوار سه شبانه روز «حضرت رقیه را» بر دامن خود گرفت تا قبر کاملاً بازسازى شد و سپس حضرت را به جاى خود ارجاع نمود و قبر را بسته و به حالت اول برگرداندند. و در منابع متعدد نام ایشان ذکر شده که در کربلا بوده‌اند
از جمله آن ینابیع المودة، ص346 و احقاق الحق 11 / 633.

متن سخنرانى آيت الله ميرزا جواد تبريزي (ره) در حرم حضرت رقيه عليهاالسلام در سال 1381 هـ ش:

مزار کنونى حضرت رقيه بنت الحسين عليهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گويا حضرت امام حسين عليه السلام نشانى را از خود در شام به يادگارى سپ
رده است، تا فردا کسانى پيدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت عليهم السلام و حوادث آن بپردازند، اين دختر خردسال گواه بزرگى است بر اينکه در ضمن اسيران حتى دختران خردسال نيز بوده اند ، ما ملتزم به اين هستيم که بر دفن حضرت رقيه عليهاالسلام در اين مکان شهرت قائم است، حضرت عليهاالسلام در اين مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زيارتش شتافتيم، و بايد احترام او را پاس داشت.
دفن اين طفل خردسال (حضرت رقيه عليهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ايشان دارد، آن ستمى که تمام پيامبران از آدم تا خاتم بر آن گريستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسين عليه السلام را بر آدم خواند، از اين رو احترام اين مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهيد، و به سخنان باطلى که مى گويند: رقيه عليهاالسلام طفلى خردسال بيش نبود، گوش فرا ندهيد، مگر على اصغر عليه السلام کودک خردسال نيست که در روز قيامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شيعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.
بنابراين بر همه واجب است احترام اين مکان (محل دفن حضرت رقيه عليهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بيهوده اى که از گمراهى شياطين است، گوش فرا ندهند و اعتنايى نکنند. ما با زيارت دختر امام حسين عليه السلام (رقيه عليها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوييم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند.

آيت‌الله‌ سید صادق روحاني

اولا راجع به حضرت رقيه سلام الله عليها اخيرا كتابي نوشته شده است و خيلي خوب اثبات نموده به اين كه حضرت رقيه 3 ساله در خرابه شام از دنيا رفته و قبرش هم در آنجاست و معجزات زيادي هم نقل شده است و ثانيا قاعده اي در فقه است بنام تسامح در ادله سنن ، مقتضي آن قاعده اين است كه آنچه راجع به اين دختر 3 ساله گفته اند شما هم نقل كنيد و به زيارت او برويد همه اش بر طبق موازين شرع است ، من خودم چند سال قبل براي معالجه به لندن رفتم در برگشت ، لبنان از هواپيما پياده شدم و چند روز در آنجا ماندم كه بروم سوريه براي زيارت آن خانم و الان هم از آن عمل خرسندم.

آيت‌الله‌ مکارم شيرازي

شکي نيست که دختر کوچکي از امام حسين‌ عليه السلام در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلي منسوب به همان دختر است، و معروف اين است که نامش رقيه است

آيت‌الله‌ نوري همداني

در کتاب‌هايي چون کامل بهائي و نفس‌المهموم و کتاب‌هاي معتبر ديگر دختر خردسالي که برخي نام او را «رقيه» ناميده‌اند و در شام به شهادت مي‌رسد، براي امام حسين‌ عليه السلام ذکر کرده‌اند و اگر کسي براي آن حضرت نذر کند، بايد آن را ادا نمايد و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.

آيت‌الله‌ مظاهري

همين جا که به عنوان مرقد حضرت رقيه عليها‌السّلام مشهور است ، مرقد اوست و تشکيک کردن يک ظلم است آن هم ظلم به بچه مظلوم امام حسين عليه‌السّلام و همين شهرت راجع به مرقد مطهر حضرت زينب سلام‌الله‌عليها نيز هست و تشکيک در آن ظلم به حضرت زينب سلام‌الله‌عليها است و ظلم به حضرت زينب گناهش خيلي بزرگ است و ما در اين گونه موارد نظير سيادت اشخاص و قبور بزرگان چيزي جز شهرت نداريم و اين شهرت در نظر همه فقها حجت بوده و هست.

آيت‌الله‌ علوي گرگاني

وجود حضرت رقيه سلام الله عليها از مسلّمات تاريخي است و اگر شبهه اي هم هست در اصل وجود ايشان نيست و بعضي از شبهات در نام مبارک او وجود دارد ولي اين مسئله که دختري از امام حسين عليه السلام در شام مدفون است ، هيچ گونه شک و شبهه اي در آن وجود ندارد و توصيه ما به کساني که اين شبهات را نسبت به معتقدات ديني مردم وارد مي کنند آن است که بدانند هيچ گونه نفعي نخواهند برد و فقط آخرت خود را خراب کرده اند و خود را مورد غضب امام حسين عليه السلام قرار داده اند و لذا خوب است که با اين گونه مسائل خود را درگير ننمايند.

(حضرات آیات وحید خراسانی و صافی گلپایگانی و سایر مراجع عظام نیز در گذشته بارها به زیارت قبر مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها نائل شدند


الحمدالله الذی هدینا بالرقیه بنت الحسین ع

سید صادق حسینی شیرازی:
وجود حضرت رقیه علیها السلام ثابت است و همین كافى است كه در كنار کاخ معاویه و یزید الآن بارگاه قدسى آن سر به فلک کشیده و کاخ ظ

لم معاویه و یزید ویرانه گشته است و قصّه آب گرفتگى قبر مبارک آن حضرت که در کتاب «الذریعة الى تصانیف الشیعة: ج22 ص390» و در زمان کلیددارى جدّ سادات آل مرتضى سید ابراهیم که فعلاً کلیددار حرم حضرت زینب هستند اتفاق افتاد که براى ترمیم قبر مبارک قبر را باز کرده
و آن دختر خردسال را سالم و حتى کبودى‌هاى روى بدن او که در اثر کعب نیزه و تازیانه بود تازه دیدند، و آن سید بزرگوار سه شبانه روز «حضرت رقیه را» بر دامن خود گرفت تا قبر کاملاً بازسازى شد و سپس حضرت را به جاى خود ارجاع نمود و قبر را بسته و به حالت اول برگرداندند. و در منابع متعدد نام ایشان ذکر شده که در کربلا بوده‌اند
از جمله آن ینابیع المودة، ص346 و احقاق الحق 11 / 633.


السلام علیک یا علی بن محمد

قافله هیئت مکتب الحسین علیه السلام اصفهان به مناسبت :

شهادت امام هادی النقی علیه السلام

 

زمان : پنج شنبه  04/03/1391 ساعت 17:00
مسير حرکت : از ميدان شهداء به سمت ميدان انقلاب

مرجع خبر : وبلاگ

hamidrezaalimi.blogfa.com

السلام علیک یا علی بن محمد

به کوری دو چشم آن حقیری

که از فرط حقارت بد دهان است

به هر دیوار این دنیا نوشتم

«نقی» زیباترین نام جهان است

لعنت بر شاهین نجفی

بین الحرمین......

اللهم الرّزقنا ......................


یا کربلا.....

گفتن دوری و دوستی .... نگفتن اینقدر طول بکشه....؟

محبان علی

اجر محبان علی با علی (ع)

 

اجر محبان عمر با عمر (ح ر)

 

مدارک و اسناد شهـــادت حضرت    فاطمه زهـــرا سلام الله علیها  توسط عمر ملعون

یکی از بازدید کنندگان سنی با ادعایی مضحک بار ؛نظر داده بود که حضرت فاطمه  زهرا سلام الله علیها پاره تن پیامبر (ص) فوت شده اند !!!!!

آخه کی را سراغ دارین که تو سن 18 سالگی بدون بیماری فوت کرده باشه..؟؟

به همین خاطر سند شهادت آن حضرت را از نویسنده های سنی در اینجا قرار دادم


مدارک و اسناد شهـــادت حضرت

  فاطمه زهـــرا سلام الله علیها

توسط عمر ملعون

همه  می دانیم درروایات زیادی چه ازسنی وشیعه پیامبر چقدر از قدر منزله حضرت زهرا سلام الله برای مردم فرمودند این حدیث به عنواین مختلف شیعه سنی قبول دارند فاطمه پاره تن من است ... هرکس اورا آزاردهد مرا آزورده وهرکس من را آزار دهد خدا آزار داده و . . .

  حالا باخواندن مطالب زیر خودتان قضاوت کنید

 ابن قتیبه

* ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری (معروف به ابن قُتَیبَة) در گذشتهی سال 276 هجری، در کتاب خود بنام "الامامة والسیاسة"جلد اول صفحهی 12، چاپ سوم، 2جلد در یک مجلّد، تحت عنوان"کیفَ کانَت بیعة علی أبی طالب کرَّمَ الله وجهه" (علی کرم الله وجهه چگونه بیعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت کرده که گفت:

"همانا روزی ابوبکر از عدهای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها -که در خانهی علی جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که "هیزم حاضر کنید" و خطاب به اهل خانه گفت:

«قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهلش به آتش میکشم»

شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض، آیا میدانی در این خانه فاطمه است؟!

عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!

* باز در همان کتاب جلد 1 صفحهی 13 با ذکر سند میگوید:

...پس از چندی که گذشت عمر به ابوبکر گفت بیا تا نزد فاطمه علیها السلام برویم، چرا که ما او را به غضب درآوردهایم.

پس به اتفاق یکدیگر نزد فاطمه علیها السلام رفته واز او اجازهی ورود گرفتند، لکن فاطمه علیها السلام به آنها اجازهی ورود نداد، ناچار نزد علی علیه السلام آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه علیها السلام وارد کرد.

پس همین که آن دو نزد فاطمه علیها السلام نشستند، فاطمه علیها السلام صورت خود را به دیوار برگرداند. در این هنگام آن دو به فاطمه علیها السلام سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکرشروع به سخن کرده و گفت:

ای حبیبهی رسول خدا آیا ما در مورد ارث پیامبر و همچنین در مورد شوهرت تو را به غضب در آوردیم؟

فاطمه علیها السلام گفت:

چه میشود تورا، که اهل و خانوادهات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد صلی الله علیه وآله ارث نبریم! سپس فاطمه گفت: آیا اگر حدیثی از پیامبر را به یاد شما بیاورم قبول میکنید، و به آن اعتقاد پیدا میکنید؟

عمر و ابوبکر گفتند:آری.

پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آیا از پیامبر نشنیدید که میگفت:

«رضایت فاطمه، رضایت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است».

عمر و ابوبکر گفتند: آری از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم.

فاطمه علیها السلام گفت: ........................

پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآوردید و مرا راضی نکردید، و هرگاه پیامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد.

در این هنگام، ابوبکر شروع به گریه کرد در حالی که فاطمه علیها السلام میگفت:

بخدا قسم تو را (ابوبکر) در هر نمازی که بخوانم نفرین خواهم کرد.

* ابن شهر آشوب سروی (درگذشتهی سال 588هجری) در کتاب المناقب خود جلد سوم صفحهی 132 از کتاب المعارف ابن قتیبه دینوری در بیان ذکر اولاد فاطمه سلام الله علیها چنین نقل می کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از:

حسن ،حسین، زینب ام کلثوم و محسن که همانا از ضربهی قنفذ کشته شد.

لازم به تذکر است که در چاپهای امروزی کتاب المعارف ابن قتیبه چنین آمده است:

پس علی دارای چند فرزند شد به نامهای حسن، حسین، ام کلثوم و زینب کبری؛ که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا بود، لکن محسن ابن علی در سن کودکی به هلاکت رسید!

شهرستانی

* أبیالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبیبکر احمد شهرستانی (در گذشتهی سال548 هجری) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحهی 57 میگوید:

«همانا عمر چنان ضربهای به شکم فاطمه علیها السلام در روز بیعت زد که فاطمه علیها السلام جنین خود را از شکم انداخت».

ذهبی

* ذهبی مورخ مشهور (در گذشتهی سال 748هجری) در کتاب خود بنام «لسان المیزان»جلد اول صفحهی268- شمارهی 824 تحت عنوان «احمد» با ذکر سند میگوید:

«محمدبن احمد حماد کوفی» (از حافظین حدیث اهل سنت) گفته است:

«بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه علیهاالسلام زد که محسن از او سقط شد».

عمر رضا کحاله

* عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله با ذکر سند میگوید:

تا آنکه ابو بکر از عدهای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبیر و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و آنها در خانهی فاطمه علیهاالسلام از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوی آنان فرستاد.

عمر روانهی منزل فاطمه علیهاالسلام شده و فریاد کشید و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت:

قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج میشوید و یا آنکه خانه را با اهلش به آتش میکشم.

شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیهی عمر)، در این خانه فاطمه علیها السلام است!

عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش میکشم!

یعقوبی

* یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحهی 137 چاپ بیروت تحت عنوان"ایّام ابی بکر" (دوران حکومتی ابوبکر) نقل میکند:

زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفهی پیامبرحالت چگونه است؟

ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمیخورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: .

ای کاش قلادهی خلافت را به گردن نینداخته بودم...

ای کاش خانهی فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ میکردند.

بلاذری

* احمدبن یحیی معروف به «بلاذری» در گذشتهی سال 279 هجری در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» چاپ مصر جلد اول صفحهی 586 تحت عنوان «امر السقیفة» (گزارشی از سقیفه) حدیث شمارهی 1184 میگوید:

ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی علیه السلام ، به دنبال وی فرستاد، پس علی علیه السلام بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعلهای آتش روانهی خانهی علی علیه السلام شد. فاطمه علیها السلام در پشت درب با او مواجه شده و گفت:

ای پسر خطاب آیا تو را در حال آتش زدن خانهام میبینم؟

عمر گفت :

آری! و آن چنان به این عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.

* بلاذری در همان کتاب، صفحهی587، حدیث شمارهی 1188 از ابن عباس روایت میکند: زمانی که علی از بیعت خودداری نمود و در خانه کنارهگیری کرده بود، ابوبکر عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با بدترین صورت نزد من حاضر کن!

پس چون عمر نزد علی آمد، بین آن دو سخنانی رد و بدل شد. علی گفت:

ای عمر بدوش که نیمی از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنین بر امارت و حکومت ابوبکر حریص کرده چیزی نیست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد!

ابن ابی الحدید

* ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحهی 16و17 تحت عنوان "ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی أمر الصحابه و الرد علیه" (نقل اعتراضات أبی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن) میگوید:

اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صیانتش شکسته شد بخاطر حفظ نظام اسلام و بخاطر جلوگیری از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دین بر میگشتند و دست از اطاعت بر میداشتند، در جواب گفته میشود که:

همین کلام و جواب را بدهید آنجا که در جنگ جمل هودج عایشه مورد هتک واقع شد (چرا که عایشه بر علیه خلیفه رسمی مسلملنان قیام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ریسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمین از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود.

پس وقتی که جائز باشد حمله به خانه فاطمه بخاطر امری که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عایشه به خاطر امری که واقع شده بود.

ابن عبد ربّه

*شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی در کتاب "العقد الفرید" جلد 4 صفحه 260 چنین مینویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند، و به او گفت اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: ای فرزند خطاب آمدهای خانه ما را بسوزانی!

عمر گفت: بلی، مگر اینکه شما نیز آن کنید که امّت کردند(بیعت با ابوبکر).